ام
من
کارِ«من»!
مدرکِ«من»!
هنر ِ«من»!
جوانی ِ«من»!
من
من
من...
تکلمم همه حدیث نفس
وتنفسم همه توصیف«خود»
وپرستشم همه بت پرستی
خود پرستی
آه!که چقدر...خسته ام
از این همه«من»...
ببین مرا که چگونه اسیرم
در «خود»
ودر حصار ضمیرهای ناگزیری
که از مرجعشان وامانده اند
ودر زندان واژگان وسوسه گری
که پیوسته بر «من ِ»من می افزایند...
تا آن جا که جز من نمی بینم
وجز من نمی گویم
به سان حلزونی
وهم زده
که در صدفی از«من»
قفسی از «خود»
نفسی می کشد
ومی پندارد که زنده است...
وه!چه پندارباطلی...
ای عاری از خود!
غریب آشنا!
«آشنایان تو بیگانه ی خویش اند همه»
ومن
آشنای خویشم وبیگانه تو...
ای منزه از «من»
ولب ریز از«او»!
«تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد»،حیف باشد
که تو باشی و مرا«من»ببرد... .
من عشایرم
عشایر کوچ رو
که دایم می کوچم
در سرزمین خشک
آرزوهای چهار فصل
بلند وناتمام
سوار بر استر خیال
شتابان به سوی ناکجا...
آ...ه!
من کجا و
تو کجا!
بقچه ی خاکی آرزوهای من و
بلور وجود افلاکی تو!
من عشایرم
پیوسته اهل کوچ
کوچ
از پوچ به هیچ
واز هیچ به پوچ
وحاصلش همه
تحیر وسرگشتگی...
ای راه بلد!
راه نما!
قطب نما!
قبله نما!
مسیر کوچ تا خدا!
جهت بده کوچ مرا!
می رسد از راه مردی از دیار آشنایی
بر زبانش مهربانی در نگاهش روشنایی
روشنایی می دهد خورشید را برق نگاهش
می گذارد آسمان هر روز پیشانی به راهش
راه او راه الهی است رنگ او رنگ الهی
می زداید از زمین واز زمان نقش تباهی
کیست او گنجینه ی اسرار رب العالمین است
وارث شمشیر مولایم امیر المؤمنین است
شعری از سردار شعر شیعه،زنده یاد محمد رضا آغاسی
سردار شهید مجید سپاسی
حاج مجید متولد 1343 بود.
از سن 15 سالگی به جبهه آمد .یعنی از سال 1359-1360 در نخلستان های شهر آبادان با یک قیضه خمپاره برای جلوگیری از پیشروی ارتش عراق تلاش می کرد.
مهمات گلوله خمپاره روزانه سهمیه بندی بود.بنی صدر دستور داده بود که به نیروهای حاضر در جبهه ها مهمات کم بدهند و بعدها کاملا دستور عدم همکاری کردن ارتش با نیروهای سپاه را به فرمانده هان ارتش ابلاغ کرد.
شهید سپاسی خمپاره انداز (خمپاره چی)بود و از طریق دوستی با فرمانده هان رده های پایین ارتش از آنها مهمات می گرفت و روزی به وسیله یکی از گلوله خمپاره های ارتش یک جیپ عراقی که در حال حرکت پشت خاکریزهای عراق بود را منهدم کرد و پس ار آن در سال 1360 به نیروهای تیپ امام سجاد (ع) پیوست و سپاهی شد که در سال 1362 این تیپ به لشکر 19 فجر تبدیل شد .
او جزء فرماندهان گردان های ادوات(خمپاره و ...) لشگر گردید.
خاطره دیگر آنکه در عملیات رمضان در گرمای تابستان 1361 در منطقه پاسگاه زید عراق پس از شکستن خاکریزهای دشمن به همراه یک بسیجی دیگر به نام آقای تقوی در محاصره عراقی ها قرار گرفت.
مجید سپاسی توانست از محاصره نجات پیدا کند.
او خود را به ما رساند و ما با یک جیپ به همراه او برای آزادی آن بسیجی به محل محاصره رفتیم و متوجه شدذیم که تانک های عراقی آن بسیجی را شهید کرده و عقب نشینی کرده بودند .جنازه آن شهید را به عقب آوردیم.
شهید سپاسی در آخرین مسوولیت خود در لشکر به عنوان معاون عملیات لشکر 19 فجر ،شب در عملیات والفجر10 ،در حلبچه بر روی ارتفاعی به نام سه تپان که در کنار دریاچه بندری خان عراق واقع است ؛در حین حمله به نیروهای عراقی به وسیله ترکش خمپاره که به کنار گوشش در شقیقه او اصابت کرد در حالی که ذکر مقدس یا زهرا (س) بر لب داشت به فیض شهادت نایل شد.
می خواستیم برنامه حمله به نیروهای عراقی برای گرفتن منطقه سه تپان و هانیقل رو طراحی کنیم.
من و محسن ب. ،قاسم س. ،مجتبی م. ،خداداد الف.،جعفر م. (جمعی از فرمانده هان و مسوولان لشکر) دور هم جمع شده بودیم ، حاج مجید را نیز صدا کردم.چند ساعت قبل از شروع عملیات بود.
گفتم حاج مجید بیا روی کالک برنامه پیشروی گردان ها و ادامه عملیات(والفجر10 ) را طراحی کن و آخرین آخرین هماهنگی را انجام دهیم . گفت نمیام خودتون طراحی کنید.
گفتم بیادرسته معاون عملیاتی اما باید با فرمانده گردان ها بری جلو امشب.
گفت میرم باهاشون اما خودم میرم.
اصلا حالت های معمول و عادی نداشت و مرتب اون روز بعد از ظهر قدم می زد.
اون روز ناهار و نماز در نزدیکی آبشار بانیشار بودیم که فاصله کمی با منطقه عملیات داشت.وقت ناهار هر چه اصرار کردیم ناهار نخورد و شب با نیروها راهی منطقه عملیاتی شد.
ساعت 12 شب بود .از 12 تا 1 شب هر چه فرمانده لشگر به او بیسیم می زد صدای او را نمیشنید .
نهایتا از معاون لشکر و بیسیم چی او پرسیدم که حاج مجید کجاست؟گفتند مجروح شده.گفتم گوشی بیسیم را به او بدهید صحبت کند .گفتند نیمتواند صحبت کند.
متوجه شدم که او شهید شده و به آنها گفتم چرا زودتر به من نگفتید و در فقدان او زیاد گریستم چرا که شهیدی بود که 8 سال در جبهه در کنار هم بودیم.
او در 29 اسفند 1366 در 23 سالگی ،در حلبچه به شهادت رسید.
حاج مجید برای ازدواج در سال 1365 چند روزی را مرخصی گرفت .خانواده دختر به او گفته بودنددیگر نباید به جبهه برود و ایراداتی گرفته بودند.او به جبهه برگشت و گفت دیگر زن دنیایی نمیخواهم و میخواهم که حوری بهشتی نصیبم شود.
شهید حاج مجید خیلی نوشابه های ساخت وزارت سپاه پاسداران به نام کوثر را دوست می داشت.
و در گرمای شلمچه پس از هر غذا از نوشابه ها می نوشید به حدی که بین بچه ها معروف به نوشیدن نوشابه کوثر شده بود .
به ما می گفت من که شهید شدم مرا با نوشابه کوثر غسل دهید.
بعد از شهادتش بین بچه ها بحث شده بود و به این نتیجه رسیدیم که منظور او از نوشابه کوثر آب مقدس حوض کوثر بوده است.
حاج مجید جوانی شوخ طبع ،رشید و نورانی بود و بر گونه سمت چپ او علامتی بود.
او در زمان هایی که از جبهه به اهواز می آمد فوتبال بازی میکرد و به بازی فوتبال علاقه داشت .
ما پس از شهادت او و پس از جنگ، تیم فوتبال لشکر 19 فجر را به نام تیم فوتبال فجر شهید سپاسی نام نهادیم که اکنون نیز از تیم های مطرح و فعال باشگاه های کشور است.
سلام خدا بر شهید مجید سپاسی و دیگر غیرتمندانی که در راه دوست شربت شهادت نوشیدند.
باشد که رهروی راهشان باشیم و خون شهدا را خواسته یا ناخواسته پایمال نکنیم
سردارشهیدمهدی باکری
شهيد مهدي باكري به سال ١٣٣٣ هجري شمسي در شهرستان مياندوآب در يك خانواده مذهبي و با ايمان متولد شد. در دوران كودكي، مادرش را كه بانويي باايمان بود از دست داد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در اروميه به پايان رسانيد و در دوره دبيرستان همزمان با شهادت برادرش علي باكري به دست دژخيمان ساواك وارد جريانات سياسي شد.
باكري بعد از پيروزي انقلاب و به دنبال تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت اين نهاد در آمد و در سازماندهي و استحكام سپاه اروميه نقش فعالي را ايفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب اروميه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت ٩ ماه با عنوان شهردار اروميه نيز خدمات ارزندهاي را از خود به يادگار گذاشت.
ازدواج شهيد مهدي باكري مصادف با شروع جنگ تحميلي بود. مهريه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئوليت جهاد سازندگي استان، خدمات ارزندهاي براي مردم انجام داد.
شهيد باكري در مدت مسئوليتش به عنوان فرمانده عمليات سپاه اروميه تلاشهاي گستردهاي را در برقراري امنيت و پاكسازي منطقه از لوث وجود وابستگان و مزدوران شرق و غرب انجام داد و بهرغم فعاليتهاي شبانهروزي در مسئوليتهاي مختلف، پس از شروع جنگ تحميلي، تكليف خويش را در جهاد با كفار بعثي و متجاوزين به ميهن اسلامي ديد و راهي جبههها شد.
شهيد مهدي باكري، پاسدار نمونه، فرماندهي فداكار و ايثارگر، خدمتگزاري صادق، صميمي، مخلص و عاشق حضرت امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي بود. با تمام وجود خود را پيرو خط امام ميدانست و سعي ميكرد زندگياش را براساس رهنمودها و فرمايشات آن بزرگوار تنظيم نمايد، با دقت به سخنان حضرت امام(ره) گوش ميداد، آنها را مينوشت و در معرض ديد خود قرار ميداد و آنقدر به اين امر حساسيت داشت كه به خانوادهاش سفارش كرده بود كه سخنراني آن حضرت را ضبط كنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طريق روزنامه بدست آورند.
او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آيات الهي است، بايد جلو چشمان ما باشد تا هميشه آنها را ببينيم و از ياد نبريم.
شهيد باكري از انسانهاي وارسته و خودساختهاي بود كه با فراهم بودن زمينههاي مساعد، به مظاهر مادي دنيا و لذايذ آن پشت پا زده بود.
زندگي ساده و بيرياي او زبانزد همه آشنايان بود. با تواناييهايي كه داشت ميتوانست مرفهترين زندگي را داشته باشد؛ اما همواره مثل يك بسيجي زندگي ميكرد. از امكاناتي كه حق طبيعياش نيز بود چشم ميپوشيد. تواضع و فروتنياش باعث ميشد كه اغلب او را نشناسند. او محبوب دلها بود. همه دوستش ميداشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نيز بسيجيان را دوست داشت و به آنها عشق ميورزيد. ميگفت: وقتي با بسيجيها راه ميروم، حال و هواي ديگري پيدا ميكنم، هرگاه خسته ميشوم پيش بسيجيها ميروم تا از آنها روحيه بگيرم و خستگيام برطرف شود.
همه ما در برابر جان اين بسيجيها مسئوليم، براي حفظ جان آنها اگر متحمل يك ميليون تومان هزينه – براي ساختن يك سنگر كه حافظ جان آنها باشد – بشويم، يك موي بسيجي، صد برابرش ارزش دارد.
با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژي پولادين و تسخيرناپذير بود و با دوستان خدا، سيمايي جذاب و مهربان داشت.
با وجود اندوه دائمش، هميشه خندان مينمود و بشاش. انساني بود هميشه آماده به خدمت و پرتوان.
حجتالاسلام والمسلمين شهيد محلاتي در مورد شهيد باكري اظهار ميدارد: وي نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط براي دشمنان بود و به عنوان فرمانده و باتقوا، الگوي رافت و محبت در برخورد با زيردستان بود.
همسر شهيد باكري در مورد اخلاق او در خانه ميگويد: باوجود همه خستگيها، بيخوابيها و دويدنها، هميشه با حالتي شاد بدون ابراز خستگي به خانه وارد ميشد و اگر مقدور بود در كارهاي خانه به من كمك مي كرد؛ لباس ميشست، ظرف ميشست و خودش كارهاي خودش را انجام ميداد. اگر از مسلئلهاي عصباني و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعي ميكرد با خونسردي و با دلايل مكتبي مرا قانع كند.
دوستان و همسنگرانش نقل ميكنند: به همان ميزان كه به انجا فرايض ديني مقيد بود نسبت به مستحبات هم تقيد داشت. نيمههاي شب از خواب بيدار ميشد، با خداي خود خلوت مي كرد و نماز شب را با سوز و گداز و گريه ميخواند. خواندن قرآن از كارهاي واجب روزمرهاش بود و ديگران را نيز به اين كار سفارش مينمود.
شهيد باكري در حفظ بيتالمال و اهيمت آن توجه زيادي داشت، حتي همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر ميداشت و از نوشتن با خودكار بيتالمال – حتي به اندازه چند كلمه – منع ميكرد. وقتي همرزمانش او را به عنوان فرماندهي كه مندرسترين لباس بسيجي را مدتهاي طولاني استفاده ميكرد مورد اعتراض قرار ميدادند، ميگفت: تا وقتي كه ميشود استفاده كرد، استفاده ميكنم.
همواره رسيدگي به خانواده شهدا را تاكيد ميكرد و اگر برايش مقدور بود به همراه مسئولين لشكر بعد از هر عمليات به منزلشان ميرفت و از آنان دلجويي ميكرد و در رفع مشكلات آنها اقدام ميكرد.
او ميگفت: امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و اين نوع زندگي از با فضيلتترين زندگيهاست.
پس از اخذ ديپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسيار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه يافت و در رشته مهندسي مكانيك مشغول تحصيل شد. از ابتداي ورود به دانشگاه تبريز يكي از افراد مبارز اين دانشگاه بود. او برادرش حميد را نيز به همراه خود به اين شهر آورد.
شهيد باكري در طول فعاليتهاي سياسي خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنيت آذربايجان شرقي (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود.
پس از مدتي حميد را براي برقراري ارتباط با ساير مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم براي مبارزين داخل كشور فعال شود.
شهيد مهدي باكري در دوره سربازي با تبعيت از اعلاميه حضرت امام خميني(ره) – در حالي كه در تهران افسر وظيفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفيانه زندگي كرد و فعاليتهاي گوناگوني را در جهت پيروزي انقلاب اسلامي نيز انجام داد.
همه برادران تصميم خود را گرفتهاند، ولي من به خاطر سختي عمليات تاكيد ميكنم. شما بايد مثل حضرت ابراهيم(ع) باشيد كه رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش برويد. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهيد كرد. بايد در حد نهايي از سلاح مقاومت استفاده كينم.
هرگاه خداوند مقاومت ما را ديد رحمت خود را شالم حال ما ميگرداند. اگر از يك دسته بيست و دو نفري، يك نفر بماند بايد همان يك نفر مقاومت كند و اگر فرمانده شما شهيد شد نگوييد فرمانده نداريم و نجنگيم كه اين وسوسه شيطان است. فرمانده اصلي ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستيم، ما وسيله هستيم براي بردن شما به ميدان جنگ. وظيفه ما مقاومت تا آخرين نفس و اصاعت از فرماندهي است.
تا موقعي كه دستور حمله داده نشده كسي تيراندازي نكند. حتي اگر مجروح شد سكوت را رعايت كند، دندانها را به هم بفشارد و فرياد نكند.
با هر رگبار سبحانالله بگوييد. در عمليات خسته نشويد. بعد از هر درگيري و عمليات، شهدا و مجروحين را تخليه كرده و با سازماندهي مجدد كار را ادامه دهيد.
حداكثر استفاده از وسايل را بكنيد. اگر اين پارو بشكند، به جاي آن پاروي ديگري وجود ندارد. با همين قايقها بايد عمليات بكنيم. لباسهاي غواصي را خوب نگهداري كنيد. يك سال است دنبال اين امكانات هستيم.
مهدي در شب عمليات وضو ميگيرد و همه گردانها را يك يك از زير قرآن عبور ميدهد. مداوم توصيه ميكند: برادران! خدا را از ياد نبريد نام امام زمان(عج) را زمزمه كنيد. دعا كنيد كه كار ما براي خدا باشد. از پشت بيسيم نيز همه را به ذكر «لاحول و لاقوه الا بالله» تحريض و تشويق ميكند.
لشكر عاشورا در كنار ساير يگانهاي عمل كننده نيروي زميني سپاه، در اولين شب عمليات بدر، موفق به شكستن خط دشمن ميشود و روز بعد به تثبيت مواضع در ساحل رود ميپردازد.
در مرحله دوم عمليات، از سوي لشكر عاشورا حملهاي نفسگير به واحدهايي از دشمن كه عالم فشار براي جناح چپ بودند، آغاز ميشود. حملهاي كه قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع كامل دست دشمن از تعرض به نيروها در جناح چپ ثمره آن بود.
شهيد باكري با استعداد و دلسوزي فراوان خود توانست در عمليات فتحالمبين با عنوان معاون تيپ نجف اشرف در كسب پيروزيها موثر باشد. در اين عمليات يكي از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، كه ايشان به همراه تعدادي نيرو، با شجاعت و تدبير بينظير آنان را از محاصره بيرون آورد. در همين عمليات در منطقه رقابيه از ناحيه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از يك ماه در عمليات بيتالمقدس (با همان عنوان) شركت كرد و شاهد پيروزي لشكريان اسلام بر متجاوزين بعثي بود.
در مرحله دوم عمليات بيتالمقدس از ناحيه كمر زخمي شد و با وجود جراحتهايي كه داشت در مرحله سوم عمليات، به قرارگاه فرماندهي رفت تا برادران بسيجي را از پشت بيسيم هدايت كند.
در عمليات رمضان با سمت فرماندهي تيپ عاشورا به نبرد بيامان در داخل خاك عراق پرداخت و اين بار نيز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحيت، وي مصممتر از پيش در جبههها حضور مييافت و بدون احساس خستگي براي تجهيز، سازماندهي، هدايت نيروها و طراحي عمليات، شبانهروز تلاش ميكرد.
در عمليات مسلم بن عقيل با فرماندهي او بر لشكر عاشورا و ايثار رزمندگان سلحشور، بخش عظيمي از خاك گلگون ايران اسلامي و چند منطقه استراتژيك آزاد شد.
شهيد باكري در عمليات والفجرمقدماتي و والفجر يك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسيجيان غيور و فداكار، در انجام تكليف و نبرد با متجاوزين، آمادگي و ايثار همهجانبهاي را از خود نشان داد.
در عمليات خيبر زماني كه برادرش حميد، به درجه رفيع شهات نايل آمد، با وجود علاقه خاصي كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانوادهاش تماس گرفت و چنين گفت: شهادت حميد يكي از الطاف الهي است كه شامل حال خانواده ما شده است. و در نامهاي خطاب به خانوادهاش نوشت: من به وصيت و آرزوي حميد كه باز كردن راه كربلا ميباشد همچنان در جبههها ميمانم و به خواست و راه شهيد ادامه ميدهم تا اسلام پيروز شود.
تلاش فراوان در ميادين نبرد و شرايط حساس جبههها، را از حضور در تشييع پيكر پاك برادر و همرزمش كه سالها در كنار بود بازداشت. برادري كه در روزهاي سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سياسي و در جبههها، پا به پاي مهدي، جانفشاني كرد.
نقش شهيد باكري و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خيبر و تصرف جزاير مجنون و مقاومتي كه آنان در دفاع پاتكهاي توانفرساي دشمن از خود نشان دادند بر كسي پوشيده نيست.
در مرحله آمادهسازي مقدمات عمليات بدر، اگرچه روزها به كندي ميگذشت اما مهدي با جديت، همه نيروها را براي نبردي مردانه و عارفانه تهييج و ترغيب كرد و چونان مرشدي كامل و عارفي واصل، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت بايد بدانند و در مرحله نبرد بكار بندند، با نيروهايش درميان گذاشت.
نحوه شهادت: بعد از شهادت برادرش حميد و برخي از يارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودي به جمع آنان خواهد پيوست. پانزده روز قبل از عمليات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعليبن موسيالرضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفيق شهدت را نصيبش نمايد. سپس خدمت حضرت امام خميني(ره) و حضرت آيتالله خامنهاي رسيد و با گريه و اصرار و التماس درخواست كرد كه براي شهادتش دعا كنند.
اين فرمانده دلاور در عمليات بدر در تاريخ٢٥/١١/٦٣، به خاطر شرايط حساس عمليات، طبق معمول، به خطرناكترين صحنههاي كارزار وارد شد و در حالي كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزديك هدايت مي كرد، تلاش مينمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهاي دشمن تثبيت نمايد، كه در نبردي دليرانه، براثر اصابت تير مستقيم مزدوران عراقي، نداي حق را لبيك گفت و به لقاي معشوق نايل گرديد.
هنگامي كه پيكر مطهرش را از طريق آبهاي هورالعظيم انتقال ميدادند، قايق حامل پيكر وي، مورد هدف آرپيجي دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دريا پيوست.
او با حبي عميق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقي آتشين به اباعبداللهالحسين(ع) و كولهباري از تقوي و يك عمر مجاهدت في سبيلالله، از همرزمانش سبقت گرفت و به ديار دوست شتافت و در جنات عدن الهي به نعمات بيكران و غيرقابل احصاء دست يافت. شهيد باكري در مقابل نعمات الهي خود را شرمنده ميدانست و تنها به لطف و كرم عميم خداوند تبارك و تعالي اميدوار بود. در وصيتنامهاش اشاره كرده است كه: چه كنم كه تهيدستم، خدايا قبولم كن.
شهيد محلاتي از بين تمام خصلتهاي والاي شهيد به معرف او اشاره ميكند و در مراسم شهادت ايشان، راز و نياز عاشقانه وي را با معبود بيان ميكند و از زبان شهيد مي گويد: خدايا تو چقدر دوستداشتني و پرستيدني هستي، هيهات كه نفهميدم. خون بايد ميشدي و در رگهايم جريان مييافتي تا همه سلولهايم هم يارب يارب ميگفت.
اين بيان عارفانه بيانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهيد والامقام است كه تنها در سايه خودسازي و سير و سلوك معنوي به آن دست يافته بود.
وصيت نامه سردار شهيد اسلام مهندس مهدي باكري فرمانده لشكر ٣١ عاشورا
يا الله،يا محمد،يا علي،يا فاطمه زهرا،يا حسن،يا حسين،يا مهدي (عج) وتو اي ولي مان يا روح الله و شما اي پيروان صادق شهيدان.
خدايا چگونه وصيت نامه بنويسم در حالي كه سراپا گناه و معصيت و نافرماني ام. گرچه از رحمت و بخشش تو نااميد نيستم ولي ترسم از اين است كه نيامرزيده از دنيا بروم. مي ترسم رفتنم خالص نباشد و پذيرفته درگاهت نشوم. يا رب العفو، خدايا نميرم در حالي از ما راضي نباشي. اي واي كه سيه روز خواهم بود.خدايا چقدر دوست داشتني و پرستيدني هستي! هيهات كه نفهميدم. يا ابا عبدالله شفاعت! آه چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد براي ديدار ربش ، و چه كنم كه تهيدستم،خدايا تو قبولم كن.
سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر كفر و الحاد،عصر مظلوميت اسلام وپيروان واقعي اش. عزيزانم شبانه روز بايد شكرگزار خدا باشيم كه سرباز راستين صادق اين نعمت شويم و بايد خطر وسوسه هاي دروني ودنيا فريبي را شناخته و بر حذر باشيم كه صدق نيت وخلوص در عمل ،تنها چاره ساز است.
اي عاشقان اباعبدالله بايستي شهادت را در آغوش گرفت،گونه ها بايستي از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بايستي محتواي فرامين امام را درك و عمل نمائيم تا بلكه قدري از تكليف خود را در شكر گزاري بجا آورده باشيم.
وصيت به مادرم وخواهران و برادرانم و اهل فاميل بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت
ماست،هميشه بياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد،پشتيبان و از ته قلب مقلد امام باشيد،اهميّت زياد به دعاها و مجالس ياد اباعبدالله و شهدا بدهيد كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربيت حسيني و زينبي بيابيد و رسالت آنها را رسالت خود بدانيد وفرزندان خود را نيز همانگونه تربيت كنيد تا سربازاني با ايمان و عاشق شهادت و علمداراني صالح وارث حضرت ابولفضل براي اسلام ببار آيند. از همه كساني كه از من رنجيده اند و حقي بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و اميد دارم خداوند مرا با گناهان بسيار بيامرزد.
خدايا مرا پاكيزه بپذير
مهدي باكري
اظهارات رئیس سیا نشان میدهد این سازمان با یخچال، تلویزیون و هر وسیلهای که به اینترنت متصل میشود به جاسوسی از شهروندان داخل و خارج آمریکا میپردازد.
با پیشرفت ابزارهای برقی هوشمند و استفاده هرچه بیشتر آنها به عنوان بخشی از ابزارآلات ساختمان، امکان جاسوسی خانهها بسیار آسانتر گشته است.
رییس سازمان سیا، دیوید پتروس با تایید این مطلب اظهار داشت که آمریکاییان با استفاده از این وسایل این امکان را به سازمانهای جاسوسی میدهند تا زندگی شخصی و خصوصی آنها را راحتتر تحت کنترل و نظارت قرار دهند.
دیوید پتروس طی سخنان خود در نشست «اینکیوتل» که پیرامون عملیاتهای سرمایهگذاری سیا در بخش فناوری بود، بیان داشت که این وسایل جدید همچون یخچال، اجاق گاز، و سامانه برق خانه که به اینترنت متصل میشوند میتوانند «مفهوم رازداری و پنهانکاری ما را تغییر دهد.»
وی افزود: «چنین ابزارهایی را میتوان به وسیله فناوریهایی چون شناسایی فرکانس رادیویی، شبکههای حسی، و سرورهای جاسازیشده کوچک ــ که همگی با استفاده از محاسبات فراوان، کمهزینه، و پرقدرت به نسل بعدی اینترنت متصل میشوند ــ مکانیابی، شناسایی، رصد، و از راه دور کنترل کرد.»
گفتنی است که در حال حاضر یکی از بزرگترین شرکتهای سازنده ریزپردازنده به نام ARM پردازندههای جدیدی را ساخته است که میتوانند تقریباً درون تمامی وسایل خانگی جاسازی شده و به اینترنت وصل شوند تا از این طریق بتوان آنها را به همراه دیگر وسایل از راه دور تحت کنترل گرفت. این شرکت نام این محصول را «اینترنت اشیاء» گذاشته است.
سؤالی که مطرح است این است که این اطلاعات برای تحلیل و بررسی به کجا فرستاده خواهند شد. در حال حاضر سازمان امنیت ملی آمریکا NSA دست به ساخت یک تأسیسات به شدت یکپارچه و مستحکم 2 میلیارد دلاری در اعماق صحرای یوتای آمریکا زده است که دورتادور آن را کوه فرا گرفته است. قرار است این تأسیسات در ماه سپتامبر 2013 به طور کامل مورد بهرهبرداری قرار بگیرد.
وبگاه خبری گیزمو که در مورد وسایل برقی و فناوریهای جدید فعالیت میکند در مورد این مرکز گفته است: «مرکز دادههای یوتا کانون شبکه جهانی اطلاعات (GIG) به حساب میآید. این مرکز یک پروژه نظامی است که با چندین یوتابایت داده سروکار دارد؛ میزان این دادههای به حدی زیاد است که در حال حاضر واحد شمارش دیگری برای آن وجود ندارد.»
این وبگاه میافزاید: «این مرکز ــ با وجود هر یک از پستهای شنود، ماهوارههای جاسوسی، و مرکز داده NSA که به آن متصل میشوند ــ سبب میشود تا NSA تبدیل به بزرگترین سازمان جاسوسی جهان شود.»
.: Weblog Themes By Pichak :.